به گزارش شهرآرانیوز، بسیاری از اهالی سینما سپیده آرمان را با نوشتههایش در مجلات مختلف تخصصی سینما و تلویزیون و اجراهایش در مجله فیلم میشناسند. البته در کنارش سالها ارتباط خوبی با تهیهکنندگان مطرح داشته و بهعنوان مشاور رسانهای نیز فعالیت میکرد.
سپیده آرمان بعد از گذران دورههای مختلف فیلمنامهنویسی، کارگردانی و بازیگری به واسطه فعالیت در مجله فیلم و همکاری با هوشنگ گلمکانی-منتقد مطرح سینمای ایران- پایش به پرده نقرهای باز میشود و در نخستین حضور حرفهایاش در مقام یکی از نویسندگان و بازیگر نقش اصلی فیلم آهو ظاهر میشود. به همین بهانه شهرآرانیوز با وی گفتوگویی انجام داد.
از آنجا که نگارش فیلمنامه آهو هم برعهده من بود، از ابتدا با مؤلفههای نقش و فضای فیلمنامه همراه بودم و از همان روزهای ابتدایی نگارش فیلمنامه با شخصیت دختر زندگی کردم. دختر قصه برعکس من ریتم کندی در روند زندگی روزمرهاش داشت. سوگ و غمی که در دلش بود در تمام مؤلفههای رفتاری و حرکتیاش وجود داشت و من همه سعی خود را کردم که نمودهای فیزیکی برای ایفای این نقش را درنظر بگیرم، از طرف دیگر کارگردان بازی برسون وار و سرد و خنثی میخواست. این موضوع کار را سختتر میکرد. همه تلاشم را کردم که آهو همانطور که در ذهنم شکل گرفته شده بود، مقابل دوربین هم نمایش درستی داشته باشد.
دختر سوگوار از دست دادن عشقش است؛ این سوگ به اندازهای به اجزای وجود دختر رسوخ کرده است که دختر شهر محل زندگیاش را ترک میکند و به جنگلی شمالی پناه میآورد، در خانهای به تنهایی زندگیاش را آغاز میکند. همانطور که در مونولوگهای دختر در فیلم شنیده میشود دختر نمیتواند در خانهای که با پسر خاطره داشته بماند، یادگارهای او در اطراف خانه خاطر دختر را مکدر میکند. دختر از تهران بریده است تا از این طریق بتواند با این سوگ کنار بیاید. البته تعدادی از آن یادگاریها را هم با خود برده. از طرفی دختر نمیداند که عشقش زنده است یا مرده. در برزخی دست و پا میزند و به رغم طبیعت زیبایی که در اطرافش است، اما لذتی از آن فضای رویایی نمیبرد. در این بین با پناه بردن به ساخت مجسمههای چوبی و ضبط کتابهای صوتی به دنبال مرهمی بر زخمهایش است.
حضور زن تنها در روستا، اما توجه همه مردهای اطراف را جلب میکند و هر کس از مسیری میخواهد به دختر قصه نزدیک شود، مردهای قصه شما همه مردهای خوبی هستند.
مردهایی که به اصطلاح قصد خیر دارند. پروانه در این میان سعید را انتخاب میکند، اما در میانههای راه سعید را رها میکند و در پایان قصه ما رد پایی از سعید نمیبینیم.
علت علاقه پروانه به سعید شباهتش به فرهاد همان عشق گمشدهاش است. پروانه بر خلاف رابطهاش با آقای کیانی و مازیار، به سعید نزدیک میشود. اما تماس تلفنی که خبر از احتمال زنده بودن فرهاد دارد باعث میشود که او از سعید فاصله بگیرد و دیگر پاسخ پیامهایش را ندهد. سعید، اما عاشق دختر شده و به او پیشنهاد ازدواج میدهد، اما دختر کماکان پاسخ پیامهای او را نمیدهد.
لباسهای فرهاد که در قصه بارها به آن تأکید شده و در فیلم بارها دیده میشود نماد آن ردای عشقیست که پروانه از معشوق قبلی به یادگار نگه داشته است. اما روزی تصمیم میگیرد که با لباسها خداحافظی کند و آنها را جمع کرده و عزم رفتن به سمت مازیار میکند تا لباسهای فرهاد را بر تن مازیار کند. پروانه حس میکند تنها مردی که لایق پوشیدن این لباسهاست مازیار است. لباسهای معشوق گمشده در واقع ردای عشقیست که عاشق بر تن معشوق میکند. همواره آدمها عاشق تصور ذهنیشان از معشوق میشوند و زمانی که معشوق را میشناسند و آن تصور ذهنی از بین میرود زوال عشق نیز آغاز میشود. لباسهای فرهاد در قصه نماد همان ردای عشقیست که آدمها وقتی که عاشق میشوند بر تن معشوق میکنند و در واقع آدمها عاشق همان ردا که تصور خودشان است میشوند و نه آن فرد مورد نظر.
به نظر خودتان چه اتفاقی برایش افتاده؟ قصه روایت همان شعر است همان شعر معروف سهراب سپهری؛ نه وصل ممکن نیست، همیشه فاصلهای است، و عشق صدای فاصلههاست، صدای فاصلههایی که غرق ابهامند یا آن شعر معروف حافظ که حافظ دوام وصل میسر نمیشود، شاهان کم التفات به حال گدا کنند. دوام وصل میسر نمیشود و عشق صدای فاصلههاست.
یکی از شخصیتهای دوست داشتنی قصه آقای کیانی است که رگههایی از کمدی را به قصه اضافه کرده است. کیانی به دلیل تفاوت سنی که با دختر دارد حس حمایتگری بیشتری نیز نسبت به سایر عاشقان دارد. دختر هم همیشه رابطهای محبت آمیز همراه با احترام با او دارد و حتی آخرین دیالوگ تلفنی را با آقای کیانی برقرار میکند.
کیانی پیش از این ازدواج ناموفقی داشته که جدا شده و پس از آشنایی با پروانه قصد تجدیدفراش و ساختن زندگی نو دارد. اما میترسد که مبادا با مطرح کردن مستقیم خواستهاش پروانه را برای همیشه از دست بدهد. از طرفی ترسی در دل دارد که مبادا مرد دیگری بخواهد به پروانه نزدیک شود. در سکانس اولین حضور سعید در گالری کیانی ما نگاه نگران کیانی به سعید را میبینیم که از توجه سعید به پروانه ناراحت است و در دیالوگ دیگری وقتی به شباهت پروانه به بریت اکلند اشاره میکند و پروانه میگوید که این بازیگر را میشناسد نگران میشود که پیش از خودش شخص دیگری اقدام کرده باشد و این شباهت را به او گفته باشد. کیانی شخصیت مهربان و حمایتگری دارد و اگر دختر پیشنهادش را قبول میکرد، شاید زندگی بسیار آرامی را در کنارش تجربه میکرد، اما این اتفاق نیفتاد. پروانه آثار هنری اش را از طریق کیانی به فروش میرساند و به همین دلیل ملاحظاتی در مراوده با او دارد از طرفی کیانی بسیار مؤدب و محترم است و آزاری به دختر وارد نمیکند که بخواهد رفتار دیگری با او داشته باشد. پروانه کیانی را مانند یک رفیق و حامی محترم دوست دارد و نمیخواهد با موضعگیری شدید دل او را بشکند.
بسیار خوشحالم که حضور من در فیلم آهو موردتوجه منتقدان و اهالی سینما قرار گرفته است و من تمام تلاشم را میکنم که در ایفای دیگر نقشها هم حضور درست و به اندازهای داشته باشم و بتوانم صاحبنظران را راضی نگه دارم.